خوب. ایندفعه میخوام براتون از ماجرای کوچ کردنم از ویندوز به لینوکس بگم که چند سالی طول کشید.
طبق دفعه قبل، از خیلی سال پیش شروع میکنم. وقتی که هنوز خودمون هم کامپیوتر نداشتیم. اون موقع فقط یکی دوتا از فامیلامون کامپیوتر داشتن که اون هم وقتی میرفتیم خونشون، یه مقداری میدادن بازی کنم و اصلاً حالیم نبود که سیستمعامل چیه.
گذشت تا اینکه خودمون کامپیوتر خریدیم. تا چندسال، باز هم حالیم نبود که سیستمعامل چیه و هنوز درگیر نصب کردن بازیها بودم.
همین منوال گذشت تا یه بار دیدم پدرم داره ویندوز نصب میکنه. اونم «ویندوز ایکسپی» . نمیدونم شما هم نصبش رو دیدین یا نه، ولی خیلی قیافه خشکی داشت و منم که تاحالا همچین چیزی ندیده بودم، یه جوری برام ترسناک بود.
این ترس دست زدن به این بخش عجیب از کامپیوتر ادامه داشت، تا اینکه سیستم رو عوض کردیم. ایندفعه که پدرم اومد ویندوز رو نصب کنه، ویندوز دو شماره ارتقاع پیدا کرده بود و شده بود «ویندوز سون» . محیط نصبش خوشگل شده بود و با موس کار میکرد و بعد از چندتا کلیک و یکم تایپ کردن نصب شد. این شد که دیگه از اون به بعد، کمکم راه افتادم و ویندوز رو خودم عوض میکردم.
بعد از این، یه چندباری، یه سری حرکات محیرالعقول برای اون موقع خودم زدم که با شکست نسبی مواجه شد. مثلا نصب «اندروید X86» روی کامپیوتر که نتیجه خوبی نداد و هاردم هم وسط کلاً فرمت شد :| .
بعد از ۷ هم دیگه نسخه ویندوزم رو عوض نکردیم و یه راست رفتم سراغ «ویندوز ۱۰» . اون موقع دیگه برای خونه هم اینترنت گرفته بودیم و آپدیتش هم میکردم :)
یکم گذشت تا رسیدم به جایی که کلاس برنامهنویسی رفتم و همینجوری که با استادش حرف میزدم، گفت رو ماشینمجازی لینوکس رو اجرا کنم و بعدش اولین تماس نزدیکم با لینوکس از طریق «ابونتو» و روی «ویرچوالباکس» تجربه کردم که به لطف کند بودن سیستم برای شبیهساز، تجربه جالبی نبود :( .
یه مدتی هم که تو فاز هکری بودم، یکی دوتا توضیع دیگه لینوکس که برای امنیته مثل «کالی» و «بلکآرچ» رو هم یه بار روی ماشینمجازی بالا آوردم، ولی ترجیح دادم که دیگه سراغشون نرم. آخه اکثر ابزارها با خط فرمان؟! :| . اصلاً نمیدونستم چی به چیه و چطور باید ازشون استفاده کرد.
هر از گاهی میگذشت و من دوباره میرفتم سراغ امتحان کردن و یاد گرفتن لینوکس با ابونتو رو ماشینمجازی و دوباره بعد از چند وقت کنار میذاشتمش. حتی وقتی سیستم رو هم ارتقاء دادیم و دیگه لینوکس نسبتاً روان اجرا میشد، باز هم به دلم نمیچسبید که برم ابونتو. آخه دلیلی نمیدیدم که بخوام برم. همهی نیازهام رو ویندوز برطرف میکرد.
یه سری دورههایی گیر آوردم و دیدم تا واقعاً کارهام رو نبرم رو لینوکس و مجبور نشم کارهام رو با اون انجام بدم، یاد نمیگیرم که نمیگیرم.
یه پارتیشن از سیستم جدا کردم و کنار ویندوز، ابونتو رو هم نصب کردم. بعد از چند وقت کار کردن به این نتیجه رسیدم که این توزیع به درد من نمیخوره. به دلیل قوانین کپیرایت تو خارج و اینکه شرکت سازندهی ابونتو میخواست خیلی رعایتشون کنه، حتی بطور پیشفرض امکان باز کردن فرمتهای صدا و ویدئو رو نداشت و واقعاً این حرکتهاش برای من رو اعصاب میرفت. رابطکاربریش هم که برای اولین تجربه از لینوکس، برای من زیاد جالب نبود و منی که این همه سال ویندوزی بودم، الآن حس این رو داشتم که انگار دارم با یه جور لانچر اندروید تو کامپیوتر کار میکنم. خلاصه که اولین دوره کار کردن واقعی با این سیستمعامل، زیاد به دلم نچسبید و بیخیالش شدم و پاکش کردم.
یه مدتی گذشت و تو این مدت با چیزایی مثل WSL تو ویندوز که یه لایه شبیهسازه لینوکسه و یه ترمینال به آدم میده و لینوکسهای سبک تو ماشینمجازی سر و کله زدم.
اطلاعاتم که به یه حداقلی رسید، دیدم دوباره وقتشه که یه لینوکس نصب کنم و چونکه هنوز هم یه حس هکری تو پس ذهنم فعال بود، گفتم برم سراغ یه تجربه متفاوت، یعنی «Parrot OS» که یه چیزی شبیه «کالیه» ولی برای کارای روزمره هم مناسبه.
یه چندماهی با Parrot OS کار کردم. توزیع خوبی بود و دردسرهای ابونتو در مورد فایلهای صدا و ویدئو رو نداشت. ولی آخر سر بعد از یکی از بروزرسانیهاش، یه مشکلی در مورد هستهاش پیش اومد و خروجی تصویرش تو سیستم مشکل پیدا کرد و من هم بعد از یکم سر و کله زدن باهاش و پیدا نکردن چیزی برای درست کردنش تو اینترنت، تصمیم گرفتم که توزیعم رو عوض کنم. ظاهراً فقط به سیستم من حساسیت داشت :/ .
بعد از تحقیق و بررسیها و نصب و امتحان چندتا توزیع، بلاخره این گوهر گرانبها رو پیدا کردم. اسمش «Manjaro Linux» که میگن اسمش رو از کوه «کلیمانجارو» گرفتن و بر پایه توزیع «Arch» توسعه دادنش.
بخوام خیلی خلاصه توصیفش کنم، به نظرم اگه قرار باشه ویندوز رو با یه توزیع لینوکسی مقایسه کنن، مانجارو میتونه اون نمایندهی لینوکسیها باشه.
از لحاظ پشتیبانی و مستندات که «آرچ» با مستندات و جامعهکاربری فعال پشتشه. تو این چند ماه هم که دارم ازش استفاده میکنم، مشکل خاصی ازش ندیدم و عین ساعت داره کار میکنه. فایلهای صدا و ویدئو رو بطور پیشفرض، باز میکنه و برای هر بخش متداول هم یه رابطگرافیکی داره که کار رو حتی برای کسایی که با لینوکس آشنایی ندارن، به نسبت بقیه توزیعها خیلی راحت کرده. تو حالت بیکاری هم حدود ۷۰۰-۸۰۰ مگ رم میخوره :) .
از آرچ هم یه چیزی به اسم «AUR» به ارث برده که نصب برنامههایی که تو ریپوزیتوری اصلیش(به نوعی مارکت برنامههاش) نیست رو خیلی راحتکرده و دیگه نیاز نیست که دستی بهش آدرس ریپوزیتوری بدیم. چیزی که تو توزیعهای دیگه خیلی رو اعصابم میرفت و برام یه طوری بود. آخه مثلاً برای نصب یه دونه برنامه باید میرفتم دستی ریپوزیتوری اضافه میکردم :/
بعد از امتحان کردن چندتا محیطکاربری مختلف تو لینوکس، آخر سر رسیدم به «KDE» که دنیاییه :) . مصرف منابع پردازشیش نسبت به بقیه محیطهایکاربری که دیدم کمتره، تا حالا مشکل پایداری ازش ندیدم، کلّی تنظیمات بیشتر نسبت به بقیه محیطهایکاربری که دیدم داره و بطور پیشفرض یه قابلیت داره به اسم «KDE Connect» که خیلی راحت میشه با نصب کردن برنامهاش روی گوشی، با «وایفای» گوشی رو به کامپیوتر وصل کرد و فایل بین دستگاهها جابجا کرد، کامپیوتر رو کنترل کرد، کلیپبورد اشتراکی بین کامپیوتر و گوشی داشت و... که این امکانات خیلی به کار من میان.
چند سالی طول کشید، ولی بلاخره واقعاً کاربر لینوکس شدم و دیگه داشتم میرفتم که ویندوز رو هم از سیستم حذف کنم. حتی پدرم هم رضایت داده بود، چونکه دیده بود که همهی کارهاش رو میتونه تو لینوکس انجام بده. تنها مشکلی که تو این کار پیش اومد، اینه که داداشم میخواد با سیستم بازی کنه و متأسفانه، بازیهایی که میخواد، برای لینوکس نیست :/ .
الآن هم یه سری ویدئو و کتاب آموزشی دارم که هر وقت بشه، یه سری بهشون میزنم و کمکم دارم سعی میکنم که وارد عمق لینوکس بشم :) .
لینوکسی تازه کار مهیاد